کد مطلب:106514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

خطبه 129-درباره پیمانه ها











[صفحه 257]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است. درباره پیمانه ها و ترازوهاست: اثویاء: جمع آن ثوی بر وزن فعیل: مهمان كدح: كوشش حثاله: درد، پست از هر چیزی دائب: كوشا وقر: كری ای بندگان خدا شما و هر چه از این دنیا آرزو دارید، به منزله میهمانانی هستید برای مدتی معین، و بدهكارانی می باشید كه مورد مطالبه اید، مدت عمر، اندك و اعمالتان محفوط است، چه بسا كوشایی كه كوشش او تباه است، و زحمتكشی كه زیانكار است، شما در روزگاری به سر می برید كه خیر و نیكی به آن پشت كرده، و شر و بدی به آن رو آورده، و شیطان بر هلاكت مردم كمر بسته است، اكنون زمانی است كه ساز و برگ شیطان فراوان شده و فریبش فراگیر گردیده، و شكار بر این سهل و آسان گشته است، شما مردم، هر جا را كه می خواهید بنگرید، آیا جز بینوایی كه از تهیدستی رنج می برد، یا توانگری كه نعمت خدا را به كفران بدل كرده، یا بخیلی كه با بخل ورزیدن در ادای حقوق الهی ثروت فراوانی جمع كرده، یا گردنكشی كه گوشش از شنیدن پند و اندرز كر است می بینید؟ كجایند نیكان و شایستگان شما، و كجایند آزادگان و جوانمردان شما و كجا رفته اند آنانی كه در كسب و پیشه پرهیزگار، و در مذهب و رفتار از بدیها به

دور بوده اند، آیا جز این است كه همه از این دنیای پست و این جهان گذرا و دردآلود كوچ كردند؟ مگر نه این است شما وارث انسانهای بی ارزشی شده اید كه به سبب پستی و فرومایگی آنها، لبها جز به مذمت آنان گشوده نمی شود، فانا لله و انا الیه راجعون تباهیها آشكار شده است، نه كسی هست كه با این مفاسد مخالفت و آنها را دگرگون كند، و نه منع كننده ای كه مردم را از این كارها باز دارد، آیا با این وضع می خواهید در سرای قدس الهی و در جوار رحمتش قرار گیرید، و از ارجمندترین دوستانش باشید، و چه دور است این! خداوند را برای به دست آوردن بهشتش نمی توان فریب داد، و خشنودی او را جز به فرمانبرداری از او نمی توان به دست آورد، لعنت خدا بر آن كسانی باد كه به كارهای نیك فرمان می دهند لیكن خود آن را ترك می كنند، و از كارهای بد نهی می كنند و خود آن را به جا می آورند. امام (ع) در این خطبه مردم را با ذكر برخی از زشتیهای دنیا به شرح زیر، از آن پرهیز می دهد: 1- این كه مردم در دنیا مهمانند، واژه ضعیف را كه به معنای مهمان است برای مردم و آنچه از دنیا آرزو دارند استعاره فرموده، و جهت مشابهت این است كه، مدت اقامت مردم مانند مهمان در دنیا محدود، و دوران تو

قف آنها پایان یافتنی، و كوچ كردنشان از آن نزدیك است، و واژه موجلون ترشیح این استعاره است. 2- این كه مردم در دنیا بدهكارانی هستند، واژه مدین را كه به معنای بدهكار است از آن نظر استعاره آورده كه بر انسان اعمالی واجب شده كه از او خواسته می شود، و پیمان از او گرفته شده كه خود را از پلیدی الحاد و كفر پاكیزه سازد، واژه مقتضون ترشیح این استعاره است، زیرا وظیفه وامدار این است كه وام خود را بپردازد، سپس با توجه به این كه انسان را موجل یعنی در گرو وقتی معین و مدین یعنی بدهكار خوانده، ذكر اجل را تكرار، و به این كه پیوسته در حال نقصان است توصیف فرموده است، و در این هم شكی نیست كه آنچه ماندنی نیست در حال كمی و كاستی است، و ذكر عمل كه باید خالص و شایسته برای خداوند انجام شود، و این كه وامی است كه بر ذمه انسان است و باید آن را ادا كند و از آن به عمل محفوظ تعبیر شده است، برای این است كه با توجه به نقصان عمر به كار آخرت بپردازند، و در محافظت بر اعمال و اصلاح و اخلاص در عمل بكوشند، واژه های اجل و عمل هر دو خبر برای مبتدای محذوفند، یعنی اجلكم اجل منقوص، و عملكم عمل محفوظ. عمرتان كوتاه و كردارتان محفوظ می باشد. امام (ع) با بیان

فرب دائب مضیع و كادح خاسر هشدار داده است، كه عمل عبادی هر چند ممكن است به قصد صلاح و نیت خیر انجام گردد لیكن گاهی ممكن است غلط و نادرست واقع شود، و موجب انحراف از دین و گمراهی از طریق حق باشد، و در نتیجه عمل، فاسد و عامل، زیانكار شود، مانند اعمال و عباداتی كه خوارج و فرقه های گمراه دیگر انجام می دهند، و بسا می شود كه این نوع عابدان و عاملان در زمره كسانی قرار گیرند كه خداوند متعال در این آیه شریفه از آنها یاد فرموده است: هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا و همین گونه است زحمات و كوششهایی كه اهل كتاب (یهود و نصارا) و جز آنها متحمل می شوند. فرموده است: و قد اصبحتم... تا اقبالا این گفتار مبتنی بر شكوه از روزگار و بدگویی از آن است، و مانند آنچه پیپ از این فرموده است می باشد كه: انا قد اصبحنا فی زمن كنود، و دهر عنود (ما در زمانه ای ناسپاس، و روزگاری ستیزه گر قرار گرفته ایم) و این ناهمواری و ناسپاسی زمانه بدین سبب است كه روزگار از عصر ظهور دین و تازگی و شكوفایی آن دوری گرفته، و مردم بر هتك حرمت آن گستاخ شده، و بر ارتكاب منهیات و محرمات جرات یافته اند، همچنین معن

ای طمع شیطان در هلاك ساختن مردم، طمع او در نابود گردانیدن دین آنهاست كه نتیجه اش هلاكت آنها در آخرت است، و اشاره فرموده است كه این دورانی است كه ساز و برگ و آمادگی شیطان بیشتر، و كید و مكر او فراگیرتر، و توانایی و امكان او زیادتر گشته است، بنابراین بدین زمانه و روزگار پس از آن، چه گمان داری، واژه فریسه را كه به معنای شكار است برای كسانی كه از شیطان پیروی می كنند و دستخوش تاثیرات او می شوند استعاره فرموده است، جهت شباهت این است كه همانگونه كه شیر شكار خود را هلاك و از آن كامیاب می شود، شیطان نیز مراد خود را از مردم می گیرد و آنها را به وادی هلاكت منتقل، و در آن سرنگون می سازد. فرموده است: اضرب بطرفك... تا وقرا. این عبارت شرحی است بر آنچه به اجمال فرمود كه: بدی، هر چه بیشتر رو آورده، و خوبی پشت كرده است، و توانگران نعمتهای خداوند را كفران كرده و شكر را به جا نمی آورند. گفته امام (ع) كه فرموده است: بحق الله جار و مجرور متعلق به بخل است، یعنی: بخیل بخل ورزیدن در رد حقوق الهی به مستحقان را مایه جمع مال و افزایش ثروت می انگارد. فرموده است: این خیاركم... تا مذاهبهم. این پرسشی است كه به اصطلاح، از باب تجاهل العارف ب

ه عمل آمده تا آنها را متذكر سازد كه آن گروه چگونه از این سرای فانی به دیار دیگر منتقل، و دنیا را ترك كردند و حتی در میانشان یكی از نیكوكاران باقی نماند تا اینها برای درك ضرورت پیروی از اعمال صالحه و كارهای نیك، به او مراجعه كنند، منظور از احرار جوانمردان و بخشندگان است و مقصود از جمله المتورعون فی مكاسبهم كسانی است كه در كار و كسب خود بر پرهیزگاری و خوشرفتاری و نیكوكاری پایدارند و حقوق خداوند را از اموال خود، اخراج و پرداخت می كنند، و مراد از المتنزهون فی مذاهبهم آنانند كه در سلوك و رفتار خود از داخل شدن در كارهای حرام و آلودگی به شبهات دوری می ورزند. فرموده است: الیس... تا المنغصه. سوال بر سبیل تقریر است برای این كه آنان را به لزوم جدایی از دنیا و پستی و زبونی آن در مقایسه با ثوابهای آخرت متذكر ساخته، و آلودگی لذات این جهان را به انواع كدورتها و آلام و دردها و غیره به آنها یادآوری فرموده بود، تا آنجا كه یكی از حكیمان گفته است هر لذتی كه در دنیا هست در حقیقت لذت نیست بلكه خلاصی از درد است. فرموده است: و هل خلفتم... تا عن ذكرهم. این پرسش نیز بنابر آنچه از این ذكر شد بر سبیل تقریر است. واژه حثاله برای مردم سفل

ه و فرومایه به كار رفته است. فرموده است: لا تلتقی بذمهم الشفتان، یعنی اینان كوچكتر از آنند كه انسان به ممت آنها پردازد. واژه استصغارا و ذهابا بنابراین كه مفعول له می باشند منصوب شده اند، استشهاد به آیه شریفه و استرجاع امام (ع) در این جا بسیار به جا و نیكوست، زیرا چگونگی احوال، و فقدان نیكان و بقای اشرار و فرومایگان آنان مصیبتی است كه دامنگیر آنها شده، و یكی از آدابی كه خدا برای صابران در برابر مصیبتها تعیین فرموده این است كه خود را تسلیم ذات حق كنند و در برابر مصیبتها بگویند: انا لله و انا الیه راجعون چنان كه خداوند متعال فرموده است و بشر الصابرین سپس با اظهار درد و اندود درباره تباهیهای اجتماعی و نبودن كسانی كه جلو این مفاسد را بگیرند و این اوضاع را دگرگون كنند، و مردم را از این آلودگیها باز دارند یاد می كند، و این تذكر برای بیداری و هشیاری آنهاست كه اگر چه در میان آنان كسانی هستند كه از این تباهیها به دور و آنها را ناخوش می دارند اما در صدد دگرگونی اوضاع و جلوگیری از منكرات و باز داشتن تبهكاران از ارتكاب مفاسد نیستند، و این خود ریاكار و از اعمال زشت است. فرموده است: افبهذا... یعنی: با این تبهكاریها و كوتاهی

ها می خواهید در جوار قدس الهی قرار گیرید و به مقام قرب او دست یابید، و در بهشتی كه از پلیدیهای این قالب بدنی پاك، و مقام تتزیه حق تعالی از هر گونه مانند و شریك است جای گیرید، و این از قبیل استفهام انكاری است، چنان كه در دنباله آن می فرماید هیهات... و چون این اعمال فاسد آنها كه كار زشت را بد می شمارند، ولی از اركاب آن جلوگیری نمی كنند، نوعی زهد ظاهری و نفاق باطنی است، لذا به آنها هشدار می دهد كه عمل آنها مانند این است كه بخواهید خداوند را برای به دست آوردن بهشت او قریب دهید، و تصریح می كند به این كه خداوند رازهای درون را می داند و فریب نمی خورد، و بی شك بهشت او را جز به وسیله طاعت و جلب رضایت او نمی توان به دست آورد، طاعتی مخلصانه و حقیقی و دور از ریاكار و ظاهر سازی. سپس سخنان خود را به لعن كسانی كه به كار نیك فرمان می دهند و خود بدان عمل نمی كنند، و از كار زشت نهی می كنند و خود آن را به جا می آورند پایان می دهد، زیرا اینان منافقانی هستند كه پیروان خود را می فریبد، و شخصی كه نفاق دارد مستحق لعن و دوری از رحمت پروردگار است، و توفیق از خداوند است.


صفحه 257.